مهرسامهرسا، تا این لحظه: 12 سال و 3 روز سن داره
محمدپارسامحمدپارسا، تا این لحظه: 6 سال و 3 ماه و 27 روز سن داره

مهرساگلی

بدون عنوان

از تختم که می اومدم پایین پامو گذاشتم رو پای بابایی و بلافاصله میگم " پام رفت روی بابایی" موس رو برداشتم روی زمین میکشم میگم " اتو میکنه" شعر بارون میاد نم نم پشت خونه عمم ، عمم عروسی داره به جای تاج خروسی میگم "تخم عروسی"  مامانی شب احیائ داشت دعا میخوند و با من بازی نمیکرد منم رفتم تو اتاق و گریه میکرد و میگفتم " مامانی چرا پیشم نمیای" کلا با قران و دعا خوندن مامان جور نیستم وقتی میبینم داره میخونه میرم از دستش میگیرم و میبندم بعد کتاب خودم رو بهش میدم تا برام بخونه دیدم مامان داره سبزی میخوره منم یه بوته گنده سبزی که بیشترش خرفه بود برداشتم چپوندم تو دهنم توی حموم لباسارو میند...
29 تير 1393

بستنی چوبی - بانک ملت

جدیدا خیلی بد غذا شدم و مامان باید دنبالم راه بیفته تا من یه لقمه غذا بخورم احتمالا به خاطر عوض شدن ساعت غذا خوردن در ماه رمضان باشه اما یه علت دیگش  عشق من به بستنیه تا میرسم خونه مامان جون میگم بریم مغازه ، بریم بابا جون حالا کاریم ندارم که چه ساعتی باشه و تا میرسم تو مغازه میگم بستنی چوبی و هیچ بستنی دیگه ای هم قبول نمیکنم با این وضعیت حتما روزی یکی میخورم تازه اگه تو خونه هم بستنی داشته باشیم اونجا هم میخوام میرم جلوی یخچال و ول کن هم نیستم واسه همین بابام دیگه بستنی نمیخره موضوع مورد علاقه من علاوه بر بستنی بانک ملته نمیدونم چه علاقه ای به بانک ملت و کارتش دارم با وجودی که کلکسیونی از کارت هدیه بانکهای مختلف دارم بازم سیر نمیشم ...
27 تير 1393

2y+ 2m

ماه رمضان ساعت خوابم شده صبح ها تا11 . عصر 5 تا 8 و شب ها ساعت 3 می خوابم. راستی کلمات جدیدمن درخت پرتقال. ابریشنگ.  دروخ. داروخ. دوخان و داروخان به ترتیب مراحل گفتن کلمه داروخانه  وقتی که شبا از خونه مامان جون برمیگردیم تو راه تمام تابلوهای مغازه ها رو از مامانم میپرسم و شب بعد که رسیدیم همه رو میگم مثل تا به تاکسی تلفنی میرسیم میگم ماشین. با رسیدن به بیرون بر میگم "پلو میپزه" به مدرسه و همین کلمه داروخان یا عینک نگاه قبلا گفتم که من جیشم رو تو حموم میکنم و بعد از اون کلی آب بازی میکنم جدیدا لباس هم میشورم و لباسام رو که مامان در آورده میندازم تو تشت و چنگ میزنم دیروز که مامان رفته بود تا لباسای خیسم رو رو بن...
21 تير 1393

حوالی 26 ماهگی

حرف زدنم خیلی بهتر شده با این حال هنوز جملات امری رو به صورت اول شخص بکار میبرم : کتاب بخونم . جی جی برات درست کنم و ... کلمات جدید آخچال به جای آشغال. مرتم به جای مردم. انار بجای ناهار به شدت از هرچیز داغ بدم میاد توی حموم اگه آب داغ تا حتی ولرم باشه اجازه شستن نمیدم . غذا هم اگه یه کوچولو داغ باشه نمیخورم میگم " داغه داغه". راستی مامان بعد از دوسال تازه یه خورده دل و جرات پیدا کرده که تنهایی منو حموم ببره از بس من تو حموم بد عنقم وقتی میریم پارک وقع بیرون اومدن ادای مامانی رو در میارم که برای راضی کردن من میگه: شب بخوابیم صبح بیدار شیم صبحونه بخوریم . بشور بشو بکنیم ظهر ناها بخوریم دوباره لالا کنیم عصر بیدارشیم عصرونه بخ...
8 تير 1393
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به مهرساگلی می باشد